English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7347 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goodness knows U من چه میدانم
i wot U میدانم
goodness U من چه میدانم خدا
as for as i know U انچه من میدانم
as for as i know U تا انجا که من میدانم
for aught i know U انچه من میدانم
i know that he will come U من میدانم که او خواهد امد
i take your world for it U قول شما را سند میدانم
He is a pastmaster at it . U خدای اینکار است
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
What is the motive ( design) ? U غرض از اینکار چیست ؟
It is not possible ( feasible , practicable) . U اینکار عملی نیست
You wont reget it. You wont lose by it . U از اینکار بد نخواهی دید
Be a good chap(fellow)and do it. U جان من اینکار راانجام بد ؟
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
Shen wI'll the work be complete? U اینکار کی کامل می شود ؟
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work. U برای اینکار جان می دهد
you shall smart for it U سزای اینکار را خواهید دید
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
It is beyond my authority(control). U اینکار از اختیار من خارج است
I have pledged ( staked ) my reputation on it . U شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
Nothing wI'll come out of this. U از اینکار چیزی درنمی آید
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
The minisiter cant cope with it. U از دست وزیر اینکار بر نمی آید
He wI'll give a good account of himself. U خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
I took a great deal of trouble over it. U روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
His action is in the nature of sour grapes. U اززور پسی اینکار رامی کند
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
He is cut out for it ( this job ). U برای اینکار ساخته شده است
I'll eat my hat if I dont do it . U اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
Dont let the grass grow under your feet. U نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
how far <adv.> U چطور
to what extent <adv.> U چطور
in what way <adv.> U چطور
How . In what way. By what means. U چطور؟
What makes you ask that ? Why do you ask ? U چطور مگه؟
how U چطور به چه سبب
What makes you ask that ? Why do you ask ? U چطور مگه ؟
suit yourself U هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
in what manner U چطور بچه طریق
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
How do I get to ... ? چطور می تونم به ... بروم؟
How do I get to this place / this address? U چطور می تونم به ... بروم؟
How do you say ... in German? U چطور به آلمانی بگیم ... ؟
How goes it? U زندگی چطور میگذرد؟
what about <idiom> U چطور(درمورد چیزی)
How did it turn out? U [قضیه] چطور تمام شد؟
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
How are you doing?How are you getting along? U کار وبارها چطور است ؟
What do I care? U چطور این مسئولیت من است؟
How dare you say that? U چطور جرات میکنی اینو بگی؟
How do I get to city center? U چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
Tell me hpw you escaped. U برایم بگه چطور فرار کردی
How come we dont see you more pften? U چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Tell me how you escaped? U بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
How did this half hour unfold? U این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
How does he [she] tick? U او [مرد ] [زن] چطور [از نظر روانی] عمل میکند؟
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
whats' up U در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
Let me back up and explain how ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
tentering U دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
sizing U آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
how about this این چطور؟ این را چه میگویید؟
should U باید
outh U باید
ought U باید
shall U باید
maun U باید
must U باید
to have to U باید
the f. of a table U باید
in due f. U باید
there is a rule that... U که باید.....
ought U باید وشاید
it is necessary for him to go U باید برود
it is necessary to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
one must go U باید رفت
i ought to go U باید بروم
you must know U باید بدانید
i ougth to go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
i must go U باید بروم
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
as it deserves U چنانکه باید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
meetly U چنانکه باید و شاید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
it is to be noted that U باید توجه کردکه
I must leave at once. باید فورا بروم.
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
the needful U انچه باید کرد
shall i go? U ایا باید بروم
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
you might have come U باید امده باشید
enow U بسنده انقدرکه باید
you must go U شما باید بروید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
chicane U مانعی که باید دور زد
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
he needs must go U ناچار باید برود
prettily U بخوبی چنانکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
load U کاری که باید انجام شود
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
loads U کاری که باید انجام شود
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com